طلاق که به معنی پایان ازدواج و جدا شدن همسران از یکدیگر به شکل قانونی است . در قانون مدنی ایران (مواد 1143 تا 1148) بر دو قسم است: بائن و رجعی. در طلاق رجعی مرد میتواند در ایام عده رجوع کند و دیگر نیازی به صیغه جدا نیست، اما در طلاق بائن دیگر مرد حق رجوع ندارد .
در موارد زیر طلاق بائن است:
1. طلاقی که قبل از نزدیکی واقع شود
2. طلاق یائسه
3. طلاق خلع و مبارات مادام که زن به عوض رجوع نکرده باشد منظور از طلاق خلع آنست که زن به واسطه کراهتی که از شوهر خود دارد، در مقابل مالی که به شوهر میدهد، طلاق بگیرد و طلاق مبارات نیز آنست که کراهت از جانب طرفین باشد ولی در این صورت عوض نباید زائد بر میزان مهر باشد .
4. سومین طلاق که بعد از سه وصلت متوالی به عمل آید اعم از اینکه وصلت در نتیجه رجوع باشد یا در نتیجه نکاح جدید .
بر همین اساس نه در قانون مدنی و نه در سایر قوانین هیچ نشانی از مفهوم طلاق توافقی وجود ندارد با این وجود آمار نشان میدهد چیزی بیش از30 تا 40% طلاقها طلاق توافقی است. دلیل این امر را میتوان از سویی در تمایل زوجین بر دوری از دعوا، جنجال، برخوردها، عكسالعملهای نامعقول و اتلاف وقت بیشتر در دادگاهها دانست و از سوی دیگر به نظر میرسد زنانی است که با نواقص قانونی ایران و مشکلات فراوان در راه طرح خواسته طلاق مواجه شدهاند دست به ابتکاری زدهاند که طلاق توافقی محصول آن است. در این شیوه جدید طلاق، در خصوص حقوق مالی زن مانند مهریه، جهیزیه و... مسأله حضانت و ملاقات فرزندان با توافق و تفاهم طرفین تصمیمگیری میشود و این توافق در حکم دادگاه ثبت میشود و ضمانت اجرای قانونی پیدا میکند. حق طلاق
واگذاری حق طلاق در شرایط طبیعی و غیرظالمانه به مرد، نه کاشف از بیتوجهی به زنان و نه طرفداری از مردان، بلکه با توجه به مصالح خانواده و در راستای دیگر تأسیسات فقهی است هرچند در موارد خاصی نیز زن حق دارد از دادگاه، طلاق بخواهد. اضافه برآنکه زن میتواند با شرط ضمن عقد در پیمان زناشویی هر وقت بخواهد از مرد طلاق بگیرد.
مفهوم طلاق
واژه طلاق در پارسی، به معنای بیزاری و جدایی کامل است(41) و در تازی، این واژه، مصدر فعل مجرد و اسم مصدر فعل مزید است همانند سلام و کلام و به معنای رهانیدن و گشودن قید و بند است. در لغت عرب، واژه "تطلیق" برای گسست پیوند زناشویی بیشتر بکار میرود.(42)
واژه طلاق در اصطلاح شریعت، همان مفهوم عرفی رایج میان عقلأ را میرساند که شارع مقدس با شرایط خاصی، امضا کرده و به معنای گشودن پیوند زناشویی با واژه مخصوص یا اشاره و نوشتهای است که جایگزین آن باشد، چه پیوند زناشویی بلافاصله گشوده شود و چه بعد از گذشت زمان معین.(43)
در اصطلاح حقوق نیز طلاق، عبارتست از ایقاعی تشریفاتی که به موجب آن مرد به اذن یا حکم دادگاه، زنی را که بهطور دائم در قید زناشویی اوست، رها میسازد. در شریعت، گسست پیوند زناشویی به فسخ یا طلاق، صورت میگیرد (ماده 1120 ق.م) و هرچند فسخ نیز همانند طلاق، ایقاع است و از جهت پارهای از احکام - نظیر حکم عده - با آن چندان تفاوتی ندارد با این وجود در امور زیر متفاوتند:
1- فسخ، حقی استکه میتواند برای زن و مرد ثابت شود و اختصاص به مرد ندارد.
-2 فسخ بعد از ثبوت برای اعمال آن هیچ شرط خاصی نظیر اینکه زن، حایض نباشد و یا تشریفات خاصیهمانندحضوردوشاهد عادل، لازم نیست (ماده 449 ق.م) و (ماده 1132 و 1140 ق.م).
3- بعدازفسخ، حقرجوعدر زمان عدة زن، وجود ندارد و به تکرار فسخ، حرمتی ایجاد نمیشود.
4- فسخ در نکاح دائم و موقت، جاری است ولی طلاق تنها در نکاح دائم است.(44)
تاریخچه
در تمدنهای بدوی بیشتر پیمان زناشویی بهصورت موقت صورت میگرفته است و آثار آن هنوز در برخی از قبایل آفریقایی و سیاهپوستان آمریکایی و اسکیموها وجود دارد این نوع از پیوند زناشویی پس از گذشت زمان نیازی به تشریفات خاصی برای جدایی زن از شوهر ندارد هرچند در صورت تمایل آن دو قابل تمدید است.(45)
در تمدن سومریها - چهار هزار سال قبل از میلاد این - حق مطلقاً تنها بدست مرد سپرده شده و اگر زن خواهان رهایی از پیمان زناشویی میشد به مجازات - غرق شدن در آب - محکوم میشد.(46)
در تمدن بابل - سه قرن پس از تمدن سومریها - و قوانین حمورابی، پیمان زناشویی برپایه روابط موقت و زودگذر بنا نمیشد و اگر خطای زن، ثابت میشد خطایی که شرافت مرد را لکهدار میساخت به مرگ محکوم میگردید و یا به جهت سوءرفتار و جرأتبر تقاضای طلاق مجازات میشد.(47)
در تمدن یونانی، مرد حق داشته است هر وقت بخواهد بدون هیچ عذری زن را رها سازد، یا آنکه او را به هرکــس که بخواهد ببخشد و یا آنکه برای پس از مرگ وصیت کند.(48)
«در تمدن هند پیمان زناشویی سه مرحله گذرانده است:
1- در مرحله اول پیمان زناشویی بهصورت جمعی برگزار میشده است جمعی با جمعی دیگر روابط زناشویی داشتند بدون اینکه روابط افراد محدود به فرد خاصی باشد.
-2 در مرحله دوم و در عصر مادرسالاری، فقط زن، حق طلاق داشت.
3- در مرحله سوم و دوران پدرسالاری طلاق محدود به مواردی شد که خیانت همسر ثابت میگردید و یا توافق هر دو طرف حاصل میشد.»(49)
در شریعت یهود به مجرد اینکه مرد از زنش ناراضی باشد مطلقاً میتواند او را رها سازد. پیوند زناشویی به مجرد نیت، قابل گسست است و نیازی به اثبات و ابراز نیست، شرایط و تشریفات خاصی ندارد با این وجود به مردم توصیه شده تنها به هنگام عذر، همسر خویش را طلاق دهند.(50)
در دیانت مسیح برای هیچ یک از زن و مرد، حق طلاق وجود ندارد و پیوند زناشویی تنها زمانی قابل گسست است که زن مرتکب زنا شده باشد(51) شاید عدم مشروعیت طلاق در آیین مسیحیت بدین علت باشد که زن و مرد به حضرت مریم و مسیح: اقتدأ نکرده و با انعقاد پیمان زناشویی، جرم بزرگی را مرتکب شدهاند بنابراین لازم است به پای این عمل ناروا بسوزند و با این بندی که خود برخویشتن نهادهاند، عذاب شوند(52) در نتیجه پیوند زناشویی، عملی است نامقدس، و تقدس در رهبانیت است و عدم مشروعیت طلاق برای مجازات و مکافات است نه حفظ خانواده.
نظام طلاق در اسلام
پیوند زناشویی در اسلام همانند قراردادهای دیگر بشر نیست آثاری که بر آن بار میشود صرفاً حقوق مادی نیست بلکه پیوندی مقدس است که برای آرامش روح و جسم بشر، لازم و ضروری است. قرآن کریم در آیات بسیاری به آن فرمان داده و افراد بیهمسر را تشویق بدان کرده است. پیامبر عظیم شأن و ائمهاطهار: نیز بسیار به ازدواج تأکید کردهاند و در برانگیختن مسلمانان، از هر وسیله ممکن استفاده کردهاند، پیامبر گرامی تأکید میکنند که خداوند، یاور کــسانی است که به ازدواج، پناه میآورند،(53) افتخار میکنند که ازدواج، سنت اوست و برأت میجویند از کــسانیکه از ازدواج روی گردانند(54) و مسلمانان را برحذر میدارند از اینکه بخاطر ترس از فقر و ناداری، تن به ازدواج ندهند.(55)
همانگونه که در اسلام، ازدواج، امری مقدس و پسندیده است و برای ثبات و پایداری آن تأکید فراوان شده، طلاق، امری ناپسند و نامقدس است و برای جلوگیری از آن از هر وسیله ممکن استفاده شده و از آن در کلمات شارع مقدس، به مبغوضترین حلالها تعبیر شده و امری است که خشم خداوند را به دنبال دارد. بدترین خانه نزد خداوند، خانهای است که بهواسطه طلاق، از هم پاشیده باشد. خداوند از کــسانی که به طلاق روی میآورند، بیزار است و هنگامی که طلاق رخ میدهد، عرش خداوندی به لرزه در میآید.
اسلام به ازدواج، امر میکند و مسلمانان را به تشکیل زندگی خانوادگی، تحریک میکند به جهت زندگی سعادتمند آرامش فکری، روحی، اخلاقی و جسمی. هرچند انگیزههای تشکیل خانواده، بسیار است و میتواند عامل درونی و تقاضای فطرت باشد و یا نیاز اقتصادی و ازدیاد نسل، ولی هدف از تشکیل زندگی زناشویی، سعادت انسان است. برای رسیدن به این هدف، اسلام برای تشکیل خانواده، پاکی و دینداری، پرهیزگاری و سایر صفات نیک انسانی زن و مرد را با توجه بیشتری مد نظر قرار میدهد و بیدقتی در امر خطیر ازدواج را شایسته زن و مرد نمیداند. بااینوجود گاهنظر انسان به خطا میرود، دیده، خیانت میکند و دل، نیرنگ میزند و در نتیجه انتخاب نادرست میشود و بداقبالی به شخص روی میآورد و در اثنأ زندگی زناشویی، اخلاق و رفتار زن و شوهر باهم جور نمیآید. در نتیجه بعد از گذشت زمانی، زندگی مشترک بجای آرامش فکری، به سوهان روح و بهجای سعادت، به شقاوت میانجامد و دوستیها به دشمنی مبدل میشود تا جائیکه تحمل زندگی مشترک بر طرفین، ناممکن میگردد و هرچند طلاق، امری ناخوشایند است ولی به جهت تأمین نشدن هدف اصلی از تشکیل خانواده، امری لازم و ضروری میشود به امید آنکه هر یک از طرفین در پیوند بعدی، سعادت خویش را بیابند. لا تدری لعل ا یحدث بعد ذلک امراً.(56)
با آنکه طلاق در اسلام در وقت ضرورت، مشروع است ولی شارع مقدس برای آنکه زندگی زناشویی، زود از هم نپاشد و دامنه این گرداب خطرناک به افراد بیگناه دیگر، زیان نرساند، به مجرد اینکه مردی از همسرش ناخرسند باشد، راه طلاق را نشان نمیدهد بلکه او را به بردباری و شکیبایی دعوت میکند.
وعاشِروهنَّ بِالمَعرُوف فان کَرهمتِموهُنَّ فعَسی ان تکرهوا شیئاً و یجعل ا فیه خیراً کثیراً(57) چه معلوم است؟ شاید خداوند خیر و صلاح او را در سازش با همان زن قرار داده باشد. اما اگر امر زناشویی از این اندازه گذشت و به سرپیچی و دلزدگی - عدم تمکین - تبدیل شد بازهم قرآن کریم برای بازگشت به صفا و صمیمیت راهکارهایی پیش روی آنان قرار داده است:
راهکارهای قرآن برای بازگشت به صفا و صمیمیت
مرحله اول: پند و اندرز
واللاتی تَخافون نُشُوزهنَّ فعظوهن: زنانی را که از ناسازگاریشان میترسید، موعظه کنید.
قرآن کریم در وهله نخست، امر میکند که به پند و اندرز، روی آورید، چه بسا همین باعث شود که دوباره زندگی زناشویی در مسیر اصلی قرار گیرد و تأمین کننده آسایش طرفین شود و بر همسر است که برای پند و اندرز ابتدا از واژههای زیبا و دلبرا استفاده کند و شیوه آرامی در پیش گیرد، با همسر خویش به استدلال برخیزد و با عقل و حکمت او را راضی سازد. اما گاهی اختلاف در خانواده بیش از این رسوخ کرده و با پند و اندرز طرفین قانع نمیشوند آن وقت نوبت به مرحله دوم میرسد.
مرحله دوم: ترک بستر و روابط ج * ن * س * ی
همانگونه که گفتیم در پارهای از موارد، نفرت میان زن و شوهر، ریشه دوانده و با پند و اندرز، کاری از پیش نمیرود. در اینجا راه حل دوم که ترک بستر مشترک و همخوابگی است برای به راه آمدن طرفین بکار میآید. ترک نمودن بستر، نشانه ناراحتی و نارضایتی شوهر از همسر خویش است و چهبسا سبب گردد که هریک به فکر افتند و راه صلاح را در پیش گیرند. اضافه بر آن که ترک بستر، سبب خاموشی خشم و به فراموشی سپردن اسباب ناخشنوندی میگردد. در این مرحله نیز برطرفین است که ابتدا این عامل بازدارنده را در خانه خویش و دور از انظار دیگران بکار بندند و نباید به غیر از مکان بستر، سرایت دهند. برآنان لازم است در برابر کودکان و دیگران، رفتاری مناسب داشته باشند و نباید استفاده از این راهکار بر رفتار آنان با کودکان تأثیر گذارد. در برابر میهمانان نباید عملی از هریک دو همسر سرزند که دیگری را تحقیر و کوچک شمارد. اگر این راهکار مؤثر نشد نوبت به مرحله سوم میرسد.
مرحله سوم: تأدیب
اگر بکارگیری پند و اندرز و ترک خوابگاه، سودی نبخشید و زن، بدون عذر شرعی و عقلی، از تمکین در برابر حق شوهر و ادأ حق مسلم او، امتناع و لجاجت و ستم کند، نوبت به تأدیب میرسد اما نباید این تأدیب به جهت انتقام و اذیت و آزار طرف دیگر صورت گیرد بلکه با عطوفت و مهربانی و به جهت اصلاح همسر و اجرای عدالت باشد نباید خود به بیعدالتی دیگری بینجامد و سبب تحقیر و خواری باشد بلکه باید همراه با ادب اسلامی باشد - این تأدیب هرچند جرم محسوب نمیگردد ولی نسبت به پیامدهای آن، زوج مسؤول است و حتی دیه کوچکترین خراشی را باید به زن بپردازد - اگر این امور زندگی زناشویی را درمسیر طبیعی خود قرار داد دیگر جایز نیست که بر بکار بستن آنها اصرار ورزید و روا نیست همسر را به جهت کارهای ناشایست قبلی بعد از پشیمانی، سرزنش کرد فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن سبیلاً(58)
مرحله چهارم: حکمیت
هرگاه کار زن و شوهر از ناخشنودی بالا گرفت و به سرپیچی از وظایف و نفرت از یکدیگر تبدیل شد و خود نیز از پس اصلاح آن برنیامدند بر خانوادههای آنها است که با داوری و پادرمیانی، آنان را به راه راست هدایت کنند و از زیانهای ناشی از سوء رفتارشان آگاه سازند و بر داوران است که با مهربانی و رفتاری پسندیده تا حد امکان سعی در صلح و سازش میان زن و شوهر نمایند و اگر توانستند بین آنها صلح و آرامش برقرار نمایند و زندگی دو طرف را به مسیر اصلی خویش بازگردانند خداوند نیز آنان را یار خواهد بود:
ان یریدا اصلاحاً یوفق ا بینهما.
ولی بعد از شکــست تمام تلاشها در حفظ پیوند زناشویی چارهای بهجز پناه به طلاق و جدایی نیست. با این حال، خداوند متعال برای بازگشت به زندگی زناشویی، موانعی بر سر راه طلاق قرار داده است:
1- باید طلاق در زمان پاکی همسر از خون حیض و هنگامی صورت گیرد که عمل زناشویی صورت نگرفته باشد. این استهمال، بهترین فرصت برای تصمیمگیری صحیح است و تأخیر، سبب میشود احیاناً خشمها فرو نشیند، فکرها باز شود و تصمیمهای ناپایدار و برخواسته از امور پیشپا افتاده، از بین رود و همانگونه که روانشناسان گفتهاند فرصت که بهترین علاج برای درمان جدایی است در اختیار دو طرف قرار گیرد.
-2 باید طلاق در برابر دو شاهد عادل انجام گیرد. مؤمنان همیشه برای اصلاح میان مردم پیشقدمند چه رسد به هنگامی که ازهم پاشیدگی زندگی درمیان باشد. از اینرو این دو نفر نیز از هیچ نوع فداکاری در این زمینه کوتاهی نخواهند کرد. اضافه بر آن که یافتن دو شاهد عادل که حاضر به شنیدن ندای جدایی باشند وقت زیادی از دو طرف میگیرد و زمینه فرو نشستن آتش خشم و کینه میشود و ایبسا موقعیت را برای صلح پایدار فراهم آورد.
در اسلام پس از انجام تشریفات طلاق نیز راههایی برای بازگشت به زندگی مشترک وجود دارد:
1- رجوع: بعد از طلاق، تا پایان زمان عده - سه ماه و ده روز در طلاق رجعی - برای مرد و زن، مدتی است که میتوانند با تفکر و تدبر دوباره بدون عقد و تحمل هزینههای آن و پرداخت مهریه مجدداً به زندگی مشترک باز گردند. گاهی انسان از کرده خویش پشیمان نمیشود مگر آنکه خود را در مقابل عمل انجام شده، احساس کند و عاقبت رفتار خویش را در برابر چشمان مجسم بیند.
-2 بقأ زن در خانه شوهر: شوهر نمیتواند تا پایان زمان عده، همسر خویش را از خانه دور سازد(59) و این امر عامل دیگری است که میتواند طرفین را براه آورد و زندگی مشترک را دوباره برقرار نماید.
3- جواز آرایش برای همسر در این دوران: در زمان عده، زن میتواند برای آنکه شوهر را به خود متمایل سازد، آرایش نماید(60) و از هر شیوه ممکن برای بدست آوردن دل او استفاده کند.
در نتیجه، اسلام، اضافه بر آن که طلاق را بدترین حلالها معرفی کرده است از هر وسیلهای برای جلوگیری از آنچه قبل از انجام طلاق و چه در هنگام آن و چه بعد از آن استفاده لازم کرده است معذلک راه را بر طلاق، بطور کامل نبسته است زیرا گاه علیرغم همة این راهحلها، برخی زندگیها به بنبست میرسند و باید هر یک، زندگی دیگری را با زوج دیگری از سر گیرند.
چرا اسلام حق طلاق را بهدست مرد سپرده است؟ گاه میگویند: چرا در شرائط طبیعی، حق جدایی، بدست مرد سپرده شده و او میتواند هر وقت که بخواهد پیوند زناشویی را ازهم بپاشد ولی زن مجبور به بردباری و ادامه زندگی رقتبار خویش است؟ اینان چشمان خویش را بر واقعیتهای زندگی بستهاند. پیوند زناشویی و روابط خانوادگی را نمیتوان با قانون و مقررات خشک حفظ کرد. آنچه در خانواده باید حاکم باشد اخلاق و رفتار انسانی و اسلامی و محبت قلبی است. در اسلام بارها و بارها بر رفتار نیکو تأکید و به مرد، توصیه شده که به همسر خویش همانند شاخه گلی بنگرد نه آنکه او را در شرایط سخت قرار دهد: "المرأة ریحانه و لیست بقهرمانه" و پیامبر گرامی(ص) فرمودهاند:
«بهترین مردم کــسانی هستند که با همسران خویش بهترین رفتار را داشته باشند.»
اضافه بر آنکه برای قضاوت میان دو همسر نمیتوان شاهدی یافت و برای یافتن حقیقت و مقصر اصلی تحقیق نمود، بسیار دشوار است که رفتار و حرکات آنان در کنترل قانون درآید. اگر مردی از همسرش متنفر شده باشد با هیچ قانون نمیتوان او را مجبور به تأمین زن و زندگی شیرین با او مجبور کرد. اما البته جلوی ستم بر زن در اصل طلاق یا پس از آن را میتوان قانوناً گرفت و حاکم شرع میتواند مانع طلاق ظالمانه شود و نیز اگر طلاق، مانع ظلم به زن است، حاکم میتواند مرد را مجبور به طلاق کند. پس در پاسخ به اینکه اگر زندگی زناشویی دشوار شد چرا حق طلاق بهدست زن سپرده نشود؟! اگر حق طلاق را با قوانین دیگر بسنجیم و خصوصیات فطری هریک از دو همسر را در نظر آوریم معلوم میشود:
اولاً: طلاق برای زن هیچ نوع پیامد مالی بهدنبال ندارد و این مرد است که باید هنگام طلاق مهریه را بپردازد، هزینه زندگی زمان عده را بدهد، مسکن زن در آن مدت را تهیه کند و زندگی فرزندان را تا زمان بلوغ و رشد تأمین کند اضافه بر آنکه اجرت حضانت کودکان و هزینه ازدواج مجدد نیز بر دوش او گذاشته میشود بنابراین از عدل و انصاف خارج است که ناخواسته شخصی رابه پیامدهای عمل دیگری کیفر کنیم و به زن حق طلاق یکطرفه داده شود.
ثانیاً: زن بحسب فطرت خویش و به جهت وظایفی که خداوند بر دوش او نهاده است از احساسات و عواطف بالایی برخوردار است و زود از خود عکــسالعمل نشان میدهد و آمار نشان میدهد که هرگاه امر طلاق به زن واگذار شده است همانند روم قدیم، برخی از قبایل عرب و برخی از کشورهای غربی،(61) شمار فروپاشی خانواده به سرعت رو به فزونی نهاده است.
ثالثاً: در اسلام زن میتواند اگر بخواهد از قید زناشویی رها شود در حالی که همسر خواهان ادامه زندگی است بهگونهای رضایت او را جلب کند و از او طلاق خلع بگیرد. اضافه بر آنکه میتواند در عقد زناشویی، وکالت در طلاق را شرط کند و حق طلاق را بدست آورد.
بنابراین روشن میشود که در شرائط طبیعی، بهتر است که عقد زناشویی همانند عقود دیگر تنها با رضایت دو طرف قرارداد منحل نشود؟ زیرا رضایت دو طرف قرارداد در امر طلاق، نادر است و همانند معاملات دیگر نیست. اضافه برآن که در بیشتر موارد، یکی به قصد ضربهزدن به دیگری از انحلال عقد زناشویی خودداری میکند و در نتیجه این راه امکان عادی ندارد و فلسفة طلاق زیر سؤال میرود.
همچنین اگر دو طرف پیمان زناشویی، موافق با طلاق باشند، اسلام، طلاق را جایز شمرده و این نوع، طلاق "مبارات" نامیده میشود و چون هر دو به طلاق، راضی هستند از هزینههایی که بر مرد معمولاً لازم میشود کاسته میشود ولی نمیتواند بیش از مهریه، مالی بخواهد.(62)
از آنجا که روابط خانوادگی پراز رمز و راز است و غالباً راهی برای ثبوت ادعای هیچیک از طرفین وجود ندارد از حوزه اختیارات دادگاه بیرون است، در نتیجه اگر حق طلاق، صرفاً به دادگاه داده شده و از شوهر، دریغ شود، دستکم پیامدهای زیر را بدنبال دارد:
1- اسرار اختلاف خانواده، فاش و بیشتر سبب وخامت اوضاع میگردد.
-2 آینده زن و شوهر معمولاً بسبب تهمتهایی که برای رسیدن به مقصود گفته میشود خراب میشود.
3- درگیریها به خانوادههای دیگر سرایت میکند و دشمنیها و کینههای قومی بدنبال دارد.
4- در بیشتر موارد موجباب نارضایتی زن و مرد، امور باطنی است که نمیتوان با اماره و بینه، ثابت نمود و دادگاه در این زمینه کاری از پیش نمیبرد و نمیتواند حجت و علاقه را اجباری کند.
با این وجود حاکم اسلامی میتواند برطبق مصالح و شرایط زمانی و مکانی طلاق را فقط از طریق محاکم قضایی اجازه دهد و مردان را محدود کند.
طلاق در اصل رها كردن از روي پيمان و قرار دارد است و رها كردن از قيد زوجيت نيز طلاق ناميده شده است
. و در اصطلاح شريعت، همان مفهوم عرفي رايج ميان عقلاء را مي رساند كه شارع مقدس با شرايط خاصّي امضا كرده و به معناي گشودن پيوند زناشويي با واژه مخصوص يا اشاره و نوشته اي كه جايگزين آن باشد ، چه پيوند زناشويي بلافاصله گشوده شود و چه بعد از گذشت زمان معين .
و در اصطلاح حقوق نيز طلاق عبارتست از ايقاعي تشريفاتي كه به موجب آن مرد به اذن يا حكم دادگاه ، زني را كه به طور دائم در قيد زناشوئي اوست رها مي سازد .
در اين جا سئوالاتي مطرح مي شود كه :
1- آيا طلاق فقط در دين اسلام مطرح شده است ؟
2- آيا طلاق در اسلام جايز است ؟ اگر پاسخ مثبت باشد پس وضعيت زنان مطلقه چگونه است ؟
3- وظيفه زن و مرد در مدت عدّه چيست ؟ بعد از اتمام عدّه چطور ؟
4- با توجه به آيات و روايات فرزندان چه سرنوشتي پيدا مي كنند ؟
5- آيا حد طلاق در اسلام مشخص شده است؟
6- زن در خانواده از چه حقوقي برخوردار است؟
ابتدا به طور اجمال تاريخچه ي طلاق را بيان كرده آنگاه به بررسي طلاق از منظر دين پرداخته و حقوق زن در خانواده را مورد بررسي قرار مي دهيم .
الف - تاريخچه ي طلاق
آنگونه كه از قديمي ترين قانون مدوّن و ساخته ي دست بشر يعني « قانون حمورابي » استنباط مي شود خانواده اساس اجتماعي بوده و مرد قادر بوده در مواردي كه زن تا مهلت معيني صاحب فرزند نمي شده وي را طلاق دهد و نيز اگر زني بيماري مزمن داشت ، مرد بدون آنكه او را طلاق دهد مي توانست زن ديگري اختيار كند .
در آتن نيز طلاق براي مرد دشوار نبوده و مرد مي توانست بدون ارائه دليل زن خويش را از خانه براند . در مقابل زن نمي توانست به دلخواه ، همسر خويش را ترك گويد ولي در صورت ستم شوهر ، زن مي توانست به « آرخون » مراجعه و تقاضاي طلاق كند و با رضايت « آرخون » طلاق زن صورت مي گرفت . گاهي نيز طلاق با رضايت طرفين انجام مي گرفت ، ليكن اين توافق بايد رسماً طي تشريفاتي در نزد « آرخون » اعلام مي شد .
در مصر قديم نيز شوهر نمي توانست زن خود را طلاق دهد مگر در مورد نازايي و طلاق زن به هر دليل ، شوهر را مكلف مي نمود تا قسمت بزرگي از املاك خانواده را به وي واگذارد و در نتيجه طلاق به ندرت اتفاق مي افتاد .
در دين زرتشت نيز آيين زناشويي كاري پسنديده و تجرد امري ناپسند و در خور نكوهش بوده است . اين تعليمات به همراه حق برابري زن در زندگي زناشويي موجب مي گرديد كه طلاق امري ناشي از اراده ي بي چون و چراي مرد تلقي نگردد .
در ايران باستان طلاق منوط به رأي دادگاه بود . اگر قاضي دادگاه تشخيص مي داد كه زوجين مي توانند زندگي زناشويي خود را ادامه دهند ، آنان را مجبور به زندگي مي نمود و شوهر متمّرد را به مجازات سختي محكوم مي كرد تا بي جهت متمايل به طلاق نگردد .
در دين يهود نيز طلاق وجود داشته است در صورتي كه مرد كجروي در زن خود بيابد براي او نامه ي انفصال ( جدايي ) بنويسد و به دستش بدهد و از خانه ي خود او را بيرون فرستاده و رهايش سازد .
در انجيل نيز آيات متعدد گاه بر عدم قبول مطلق طلاق دلالت دارد ( همانند آيات 16:18 ) و در آيات ديگري از انجيل ، طلاق را محدود به زناي يكي از زوجين نموده است( ماندن آيات 15:31 ) انجيل متي كه مي گويد : « هر كسي از زن خود مفارقت جوید ، طلاق نامه به او بدهد ، ليكن من به شما مي گويم هر كس به غير علت زنا ، زن را از خود جدا كند باعث زنا كردن او باشد و هر كس زن مطلقه را نكاح كند ، زنا كرده باشد .»
ب- طلاق از منظر دين( آيات و روايات )
طلاق بر دو نوع است : 1- طلاق بائن 2- طلاق رجعي
در طلاق بائن شوهر بعد از طلاق حق بازگشت ندارد خواه زن در عدّه باشد يا نباشد كه طلاق بائن بر 6 نوع است . در طلاق رجعي مرد مي تواند تا وقتي كه همسرش در عدّه است به او رجوع كند .
قرآن كريم در آياتي از سوره طلاق و بقره ، نساء و احزاب پيرامون طلاق و مسائل مربوط به آن سخن گفته است . در اسلام آنچه داراي اهميت است تشكيل خانواده است به همين علت ازدواج امري مقدس و پسنديده و براي ثبات و پايداري آن تأكيد فراوان شده ، و طلاق امري ناپسند است و براي جلوگيری از آن از هر وسيله ممكن استفاده شده است و از طلاق به عنوان منفور ترين حلال ها ياد شده است .
پيامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرموده اند :
« منفورترين چيز هاي حلال در پيش خدا طلاق است »
همچنين فرموده اند : « زن بگيريد و طلاق ندهيد زيرا خداوند مرداني را كه مكرر زن بگيرند و زناني كه مكرر شوهر كنند را دوست ندارد . »
امام صادق (علیه السلام) فرموده اند :
« از چيز هايي كه خداي عزّوجلّ حلال فرموده هيچ چيز نزد او منفور تر از طلاق نيست ، خداوند مردي را كه زياد زن طلاق مي دهد و هر زمان زني را تجربه مي كند دشمن مي دارد .»
همچنين بد ترین خانه نزد خداوند ، خانه اي است كه به واسطه طلاق از هم پاشيده مي شود و هنگامي كه طلاق رخ مي دهد عرش خداوندي به لرزه در مي آيد . اما در جايي كه تحمل زندگي مشترك بر طرفين ، ناممكن مي گردد طلاق امري لازم و ضروري مي شود به اميد آن كه هر يك از طرفين در پيوند بعدي ، سعادت خويش را بيابند.
خداوند مي فرمايد :
« لا تَدْري لَعَلَّ الّلهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ اَمْراً » ( سوره طلاق آيه 1 )
تو نمي داني شايد خداوند بعد از اين ماجرا وضع تازه و وسيله اصلاحي فراهم سازد .
با آن كه طلاق در اسلام در وقت ضرورت مشروع است ولي به مجرد اينكه مردي از همسرش ناخرسند باشد راه طلاق را نشان نمي دهد بلكه او را به بردباري و شكيبايي دعوت مي كند و براي جلوگيري از طلاق راهكار هايي نيز ارائه مي دهد اما اگر با نزدیک به هم تدابير چاره اي جز طلاق و جدايي نباشد مي فرمايد :
« آن ها را از خانه هايشان خارج نسازيد و آن ها نيز از خانه ها ( در دوران عدّه ) خارج نشوند مگر اينكه آن ها كار زشت آشكاري را انجام دهند .»
فقط در صورت انجام كار زشت مي توان زن را در زمان عدّه از خانه بيرون كرد و اين را حدود الهي مي داند و هر كس از حدود الهي تجاوز كند به خويشتن ستم كرده است .
فلسفه اين كار چيست؟
آيا اين نيست كه علاوه بر حفط احترام زن ، غالباً زمينه را براي بازگشت شوهر از طلاق و تحكيم پيوند زناشويي فراهم مي سازد . امام باقر ( علیه السلام) فرموده اند :
« زن مطلقه در دوران عدّه اش مي تواند آرايش كند سرمه در چشم نمايد و مو هاي خود را رنگين و خود را معطّر سازد و هر لباسي كه مورد علاقه اوست بپوشد زيرا ممكن است از همين راه ، زن بار ديگر قلب مرد را تسخير كرده و مرد رجوع كند .»
قرآن كريم احكام طلاق را چنين بيان مي فرمايد : هنگامي كه مدّت عدّه آنها سرآمد بايد آنها را به طرز شايسته اي نگاهداريد يا به طرز شايسته اي از آنها جدا شويد .
« فَاِذا بَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَاَمْسِكوُهُنًّ بِمَعْروًُفِ اَوْ فارِقوُهُنَّ بِمَعْروفٍ » ( سوره طلاق آيه 2 )
و در آيه ي 231 سوره بقره مي فرمايد : « هرگاه زنان را طلاق داديد و موقع عدّه آنها رسيد يا از آن ها به خوبي نگهداري كنيد و يا به خوبي جلوي آن ها را باز گذاريد . مبادا براي اينكه به آن ها ستم كنيد آن ها را به شكل زيان آوري نگهداري كنيد ، هر كه چنين كند بايد بداند به خود ستم كرده است .»
از اين آيات يك اصل كلي استفاده مي شود و آن اينكه هر مردي در زندگي خانوادگي يكي از دو راه را بايد انتخاب كند يا تمام حقوق و وظايف را به خوبي و شايستگي انجام دهد و يا علقه زوجيت را قطع و زن را رها نمايد . شق سوم يعني اينكه زن را طلاق ندهد و به خوبي و شايستگي از او نگهداری نکند هم از نظر اسلام وجود ندارد .
همچنين در سوره احزاب آيه 49 مي فرمايد : « وَ سَرَّ حُوهُنَّ سَراحاً جَميلاً »
زنان مطلقه را به طرز شايسته اي رها كنيد و به صورت صحيحي از آن ها جدا شويد . و در آيه 229 سوره بقره مي فرمايد : « يا بايد همسر را به طور شايسته نگاهداشت و يا با نيكي و احترام رها كرد .> < فَاِمْساكٌ بِمَعْروُفٍ أوْ تَسْريحٌ بِاِحْسانٍ »
همچنین می فرماید : برای شما حلال نیست که چیزی را از آنچه به آن ها داده اید پس بگیرید .
و در ادامه آیه دوم سوره طلاق می فرماید : « هنگام طلاق و جدایی دو مرد عادل از خودتان ( از مسلمانان ) را شاهد بگیرید و شهادت را برای خدا بر پا دارید ، تنها کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت دارند از این وعظ و اندرز نتیجه می گیرند » ( و این یکی از راه های جلوگیری از طلاق است .)
احکام زنان مطلقه و حقوق آنان
زنان مطلقه از دیدگاه قرآن سه گروهند ، گروهی که عادات ماهیانه می بینند و گروه دیگر کسانی که عادت ماهیانه نمی بینید و کسانی که بار دارند و حکم هر کدام را بیان می فرماید .
در سوره بقره آیه 228 می فرماید : « و المطلّقات یتر بّصن با نفسهنّ ثلاثه قروء » زنانی که عادت ماهیانه نمی بینند باید سه بار پاکی را پشت سر گذاشته عادت ماهانه ببینند و برای بار سوم وارد ماهانه شدند عدّه آن ها پایان یافته است.
و در آیه 4 سوره طلاق می فرماید : « و اللائی یئسن من المحیض من نسائکم ان ارتبتم فعدّ تهنّ ثلاثه اشهر » زنانی از شما که مأیوس از عادت ماهانه شده اند اگر در وضع آن ها ( از نظر باردار ی ) شک کنید عدّه آن ها سه ماه است.
و درباره ی زنان باردار می فرماید : « عدّه زنان باردار این است که بار خویش را بر زمین بگذارند . »
در آیه 6 سوره طلاق پیرامون حقوق زنان مطلقه از نظر مسکن و نفقه می فرماید : آن ها را هر جا خودتان سکونت دارید و امکانات شما ایجاب می کند سکونت دهید .
و در ادامه می فرماید : « به آن ها زیان نرسانید تا کار را بر آن ها تنگ کنید و مجبور به نقل مکان و ترک نفقه شما شوند .» و لا تضارّو هنّ لتضیّقوا علیهنّ یعنی حق ندارید ضرری متوجه آن ها کنید تا ماندن در آن سکنی برایشان دشوار شود و از نظر لباس و نفقه در مضیقه شان دهید .
همچنین می فرماید : « و اگر باردار باشند مخارج آنها را تا زمانی که وضع حمل می کنند بدهید زیرا مادام که وضع حمل نکرده اند در حال عدّه هستند و نفقه و مسکن بر همسر واجب است . »
در مورد حقوق زنان شیرده نیز می فرماید : « اگر حاضر شدند بعد از جدایی ، فرزندان را شیر دهند اجر و پاداش آن ها را بپردازید .»
همچنین در مورد فرزندان بعد از طلاق می فرماید : « درباره ی سرنوشت فرزندان با مشاوره یکدیگر و به طور شایسته تصمیم بگیرید .» و أتمروا بینکم بمعروف > جمله < و أتمروا گاه به معنی < پذیرا شدن دستور > و گاه به معنی < مشاوره > می آید و در این جا معنی دوم مناسب تر است و تعبیر به < معروف > تعبیر جامعی است که هر گونه مشاوره ای را که خیر و صلاح در آن باشد شامل می گردد .
در آیه 7 سوره طلاق می فرماید : < آنها یی که امکانات وسیعی دارند از امکانات خود انفاق کنند و آن ها که تنگ دستند از آنچه خدا به آن ها داده انفاق نمایند ، خداوند هیچکس را جز به اندازه ی آن چه به او داده تکلیف نمی کند . >
حد طلاق در قرآن
در قرآن حد طلاق دو مرتبه است < الطّلاق مرّتان > ( طلاقی که رجوع و بازگشت دارد ) در هر یک او دوبار یا باید همسر خود را به طور شایسته نگاهداری کند و آشتی نماید یا با نیکی او را رها سازد و برای همیشه از او جدا شود .
< فامساک بمعروف أو تسریح باحسان >
طلاق سوم ، رجوع و بازگشتی ندارد و هنگامی که دو نوبت کشمکش و طلاق سپس صلح و رجوع انجام گرفت باید کار را یکسره کرد . از حضرت باقر ( علیه السلام) نیز روایت شده که فرمودند : < خدا می فرماید طلاق دو مرتبه است بعد از آن یا باید زن را به طور معروف نگهداری نمود یا او را با احسان رها کرد و رها کردن به احسان طلاق سوم است . >
طبق نظر فقها عظام ، این آیه عدد طلاق را مشخص می کند زیرا که در صدر اسلام مواقعی پیش آمده که مردی زنی را طلاق داده اما در موارد متعددی ضمن رجوع به زن ، مشقاتی را از جهات گوناگون برای وی پدید آورده است لذا اسلام با نزول این آیه حد و حصری برای این بازگشت مرد قرار داده است .
با توجه به مطالب ذکر شده می توان به این نکته اشاره کرد که طلاق در جوامع و ملل گذشته نیز مطرح بوده و اسلام اولین بار آن را بیان نفرموده بلکه اسلام به وضع طلاق سر و سامان داده و در این مسأله به حقوق زن توجه کرده و مردان را موظف به رعایت آن نموده است و مرحوم طبرسی در مجمع البیان می گوید :
< همان طور كه براي مرد حقوقي بر عهده ي زنان گذراده شده همچنين زنان حقوقي بر مردان دارند كه آن ها موظف به رعايت آنند زيرا در اسلام هرگز حق ، يك طرفه نيست و هميشه به صورت متقابل مي باشد . >
پس به این حقيقت اشاره شده كه حق و وظيفه ، جدائي ناپذيرند و همان اندازه كه زنان وظايفي دارند حقوقي هم براي آن ها قرار داده شده است و از تساوي اين < حقوق > با آن < وظايف > ، < اجراي عدالت > در حق آنان عملي مي گردد.
:: بازدید از این مطلب : 1474
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :